مونولوگ

ربات افزایش فالوور اینستاگرام

  • ۰
  • ۰

اتحادیه ابلهان

 

 اتحادیه ابلهان

جان کندی تول

پیمان خاکسار

چاپ پنجم بهار نود و دو

 نشر به نگار

چهارصد و شصت و هفت صفحه

بیست و دو هزار تومان

 

ایگنیشس یادداشتهای روزانه یک پسر کارمند را باز کرد و به اولین صفحه نانوشته رسید و رئیس مآبانه دکمه ته خودکارش را فشار داد. نوک خودکار شلوار لوی با اولین فشار جا نیفتاد و دوباره به استوانه پلاستیکی برگشت. ایگنیشس محکم تر فشار داد ولی نوک خودکار دوباره نافرمانی کرد و از نظر ناپدید شد. ایگنیشس با خشم خودکار را بر لبه میزش خرد کرد و از روی زمین یک مداد برداشت. با نوک مداد گوشش را به دنبال جرم کاوید و با وجود سروصدای مادرش که برای رفتن به باشگاه بولینگ آماده می شد،سعی کرد تمرکز کند. از صدای گامهای منقطعی که مدام در دستشویی عقب جلو می رفتند مشخص بود که مادرش می خواهد تمام امور آرایشش را همزمان به انجام برساند. بعد صداهایی در پی آمد که تمام این سالها به شان عادت کرده بود، صداهای بیرون رفتن مادرش از خانه، صدای شلپ افتادن برس مو در کاسه توالت، صدای زمین افتادن جعبه کرم پودر، فریادهای ناگهانی به خاطر گیجی و آشفتگی...(صفحه صد و چهل و هشت)

 

پ.ن : اگر اهل دیدن سریالهای تاریخی ایرانی هستید، سرزمین کهن را از دست ندهید.داستان این سریال درباره پسربچه ای به نام رهی است که از زیر آوار  بمباران دهکده اش بیرون کشیده می شود و به همراه مادرش راهی تهران شده و در یک خانواده توده ای زندگی می کند. پس از بروز اتفاقاتی، رهی وارد یک خانواده درباری شده و در این خانواده به هویت واقعی خود پی می برد و ...

وقایع سیاسی و اجتماعی ایران از سال 1320 تا پیروزی انقلاب در این سریال نشان داده شده است.



monolog.blog.ir

  • ۹۲/۱۱/۲۶
  • احسان باباحسین پور

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی